خواب عجیب

ساخت وبلاگ

امروز ظهر که خوابیده بودیم.
خواب دیدم داریم از هم طلاق میگیریمو انگار مقصرش من بودم نمیدونم چرا و برای چی.
رفتیم محضر و محضر دار گفت دوباره باهم حرف بزنین شاید مشکلتون حل شد تو چشای هم میخوندیم چقد هم دوست داریم ولی تو حرف زدن دوباره صدامون بالا رفت و مهر طلاق همه چی تموم..............

چند روزی گذشته بود و انگار با یکی اشنا شده بود واسه ازدواج بهم زنگ زدی گفتی اومدم ببینمت
بردمت خونه بابا اینا روبرو هم نشستیم و حرف زدیم گوشیت زنگ خورد گفتی یکی از دوستامه میرم ببینمش از خونه رفتی بیرون منم همونجایی که نشسته بودم خوابم برد یه خواب عمیق.

بیدار شدم شکه بودم انگار یه چیزی گم کرد دور برم نگاه کردم مامان یطرف خواب بود زینب و فاطمه سرشون تو گوشیشون بود چه حس غریبی بدی تو خونوادت باشی و غریب.
حراسون ساعت نگاه میکردم هنوز گنگ بودم خداکنه نرفته باشه وجودت برام ارامش بود.
ساعت یه ربع به 7 هفت بود زدم تو سر خودم وای ساعت 5 رفت خدایا چرا خواب. اون دختر این همه راه بخاطر من از کرمانشاه اومد و من خوابیدم چقد از خودم بدم اومد.
با گریه گوشی برداشتم دنبال شمارت میگشتم با این امید که نرفته باشی!!!!!!!!!
از خواب بیدار شدم چشام خیس بود ناراحت بودم وقتی دیدم پشت سرم خوابیدی خیالم راحت شد ینفس راحت کشیدم. بغلت کردم بوست کردم ترسیدم بیدار شی اخه حالت خوب نبود به زور خوابیدی. چند دیقه نگات کردم اومدم تو سالن نوشتم. که هیچوقت یادم نره چقد دوست دارم.
زهرام هر چقدم بد بودم ترکم نکن من بدون تو پوچم. شاید این همون حس غریبی بود که اون شب داشتی. ولی من با از دست دادن تو حسش کردم تو خواب.
همیشه پیشم باش کنارم باش بینهایت دوست دارم نزار غریب شم کنارم نباشی غم دنیا تو وجودمه.
انقد دوست دارم که نمیتونم بگم.

كلبه عشق علي و زهرا...
ما را در سایت كلبه عشق علي و زهرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cottagelovea بازدید : 193 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 12:28